با لهجه ی غلیظی که نمیدونم تاتی بود یا سبزواری، با لحن و وزن قشنگی میخوند:
ازبس که روزگار مینِ دِلُم غصه جا مِنَ ،هی گورسه گورسه صُندُوق سینم صدا مِدَه.
این ترم مشروط نشم خیلیه بخدا.میام بخونم اونقدرصدا میاد و اذیت میکنن که سرم منفجرمیشه.
جدیدا خیلی ب زندگی بدبین شدم و فکرمیکنم ی شوخی مسخرست.من چرا باید ازوقتیکه حافظم یاری میده اینقدر رنج بکشم؟ چرا ازوقتی یادم میاد بدبخت و بیکس بودم؟ گاهی فکرمیکنم که نکنه کلا هیچی نبودم وهیچی برام نبوده و همش دنبال لقمه گنده ترازدهن بودم؟
دوهفتست که صبحا س۴ونیم بیدارمیشم.اصلا هم سخت نیست وعادت کردم.ولی س ۴ونیمی که بیدارمیشم تا دوازده شب هزاربار ادامه میدم و هزاربارهم ازشدت سختیا سردردمیگیرم.
توی جای جای مشهد،نوشتن مشهدشهرامیدوزندگی.شایدبرای خیلیا مسخره باشه اما برای من واقعا شهرامیدوزندگیه.یعنی طوری زندگیم جلومیره که یک بیستم الان هم فشارروم نیست واونیم که هست اکثرا خوشاینده وقابل حل شدن.امااینجامن میدونم ک هیچوقت حل نمیشه واززمانیکه یادم میاد همینجوری بوده.هیچ روز خوشی حتایکبارهم یادم نمیاد.
میگن برای یک دکتر ، جالب نیست که پول دراوردن هدفش باشه.کاملا قبول دارم اما روزشماری میکنم برای روزی ک بتونم درامدکسب کنم و یک واحد داشته باشم و تنهای تنها لذت و خوشی رو تجربه کنم(سطح توقع روببین توروخدا).
بالاخره که تموم میشه!گرچه اون روز من دیگه شایداشتیاقی برام نمونده باشه و بی حس ب حیات شده باشموصف حال من مثل ماشینیه که توی ببابونه وبنزین نداره و تاپمپ بنزین باید هلش بدن.حالا اینکه میرسه یانه،مشخص نیست.
برای اولین بار مقداری واین نوشیدم.تاالان هیچوقت نزدیکش نشده بودم البته نه بخاطر مسائل مذهبی،بخاطر اصول خودم.ولی فک کروم شاید حالمو بهترکنه،اما نه.چیز مزخرفیه
و بنظرم فرقی با کوکاکولا نداره!
اینکه چطور فضاوت بشم ابدا برام مهم نیست، ولی پیشنهادم اینه راحت قضاوت نکنیم تاوقتیکه باتمام ابعاد زندگی ی نفر آشنانشدیم.
به تازگی باسایت متمم آشنا شدم.خیلی خوبه حتما سری بزنید مطلب مناسب حتماداره.
راستی، وبلاگم سه ساله شد